دل من تنها بود تو این شهر سنگی
روزام تاریک بود و شبام پر دلتنگی
خواستم پیدا کنم یه نگاه سیاه و سفید
افسوس شهر پر شده بود از نگاه های رنگی
خسته شدم از خیابونای مجهول بی انتها
گم شدم مثل یه ناآشنا تو غربت کوچه ها
هر چی منتظر موندم برگردی و نیومدی
نیومدی و سهم من از عشقت شد کنج خیابونا

احساس نوشت:
در همه ی لحظه هایم تکرار میشوی
اما...
تکراری نمیشوی!
محمدطاها
یکشنبه 17 خردادماه سال 1394 ساعت 02:02 ب.ظ
عاللللللللی بود مث همیشه

بازم سر بزن آجی آلیش
وب جدید مبارک باو
خوشمله متنت
مرسی سرزدی خوش حال میشم دوباره سر بزنی