خانه عناوین مطالب تماس با من

بیتابی شاعرانه

بیتابی شاعرانه

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • مطمئنا یاد سهراب بهانه خوبیست برای شروعی تازه برای استمرار یک لبخند برای آشتی با زندگی ... :)
  • [ بدون عنوان ]
  • دیگه رفتم
  • به تو متصلند
  • [ بدون عنوان ]
  • شعر آخر
  • سارا
  • با تو دوستند
  • خدانگهدار
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • بهمن 1394 1
  • دی 1394 1
  • آذر 1394 1
  • آبان 1394 3
  • مهر 1394 6
  • شهریور 1394 10
  • مرداد 1394 15
  • تیر 1394 7
  • خرداد 1394 14

جستجو


آمار : 8762 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • شهرخون دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1394 08:35
    همه جا حرف است و حرف از سکوت سرد و تلخ می نویسند_دنیا عجیب است! کودکان بی دفاع در پس چشمان پرخون جهان دانه دانه همچو برگ بر زمین می افتند جوابش بس سکوت است سازمان ملل! آن یکی می گوید: _خبرش را خواندی؟ غزه غرق خون شده: شهر غزه خانه هاش وارون شده حرم و مدرسه و مسجد و شهر همه نابوده شده........ آه عجب دنیای! آری! آری بس...
  • بیوگرافی نصرت رحمانی یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1394 17:06
    بیوگرافی نصرت رحمانی نصرت رحمانی در سال 1308 در تهران متولد شد یکی از شاعران معاصر نوگرای ایران است. دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در همین شهر به پایان رساند و سپس وارد مدرسه پست و تلگراف و تلفن شد سپس به کار در رادیو پرداخت سپس به روزنامه نگاری پرداخت سپس مسوول صفحات شعر مجله زن روز شد. رحمانی در سه مجموعه کوچ...
  • دانلود کتاب شعر یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1394 16:37
    یک نهلیست زیر پونزی (خانوم ن.یوسفی) http://p30up.ir/images/69u6lt6xjto956i9s8.pdf ............................. تلخ لطفا!(رضاحیرانی) http://p30up.ir/images/6slg1squnqu2xufn6.pdf ............................ خود را از چشم تو می بینم(عمید صادقی نسب) http://p30up.ir/images/m1pi37ftibq3wcy320.pdf...
  • دنیای امروز من یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1394 16:04
    شعرهایم بوی مرگ می دهند وقصه هایم بوی گس سوال همراهم روزی دوساعت روشن است وباقی سکوت است و سکوت تلوزیون را از برق کشیده ام تیتر روزنامه ها خبر از مرگ میدهد و قتل عام بدون حتی یک خبر خوب و این است دنیای این روزهای من دیگر کلت جواب خودکشی من را نمی دهد با ژ3 مگر خودکشی کنم تا خالی شود مغز گندیده از این افکارم (پیام...
  • معرفی یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1394 12:58
    جمعه پلاکاردی بزرگ بود کافه ی قهوه های لب نزده _تلخ لطفا دو کوچه بلندتر لم داده توی فال مردی با خنده های روانی حلزونی که تنهاییش روی پیراهن تو کشیده شد (انگشت های گس شده ای داغ) آنقدر زیر لب هات دوره شدم که جای بوسه هات روی لب هایم گود افتاد خیابان های خسیس که سایه های زیادی را کلافه کرد زیر سوال بگو دوسم داری بن بست...
  • مردی که خاکستر جمجمه اش یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1394 12:48
    مردی که خاکستر جمجه اش در دو گودال چهره اش می ریخت با دوپای پوک در مسیر غم_باد ایستاد مردی که به درد مردن نمی خورد با سر انگشت به سنگی شعرش را نوشت فردا سنگ زنده بود و خودش.... (عمید صادقی نسب) (زمستان 1377) (کتاب: خودم را از چشم تو میبینم)
  • شعر نوشت یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1394 12:44
    عادت کرده ام به تو شبیه مادری داغدار که بچه مرده اش را روی پایش میخواباند شبیه ماهیگیری که در شب های طهران موقع خواب صدای دریا میشنود ققس را باز بگذار این پرنده بعد از فرار دوباره به قفس خویش باز میگردد (سبحان قربانی) (کتاب:مردی که شاید روزی خودکشی کند) (1393)
  • [ بدون عنوان ] شنبه 20 تیر‌ماه سال 1394 23:09
    دلتنگی این روزها خیلی جالب شده یه روز هست دلتنگشی چون واقعا نیست یه روز نیست دلتنگش نیستی چون واقعا هست من نمی دونم از این تضادها که معلم شیمی می گفت زندگی رو میسازن؟ یعنی چی؟ همین تضادا مرگ رو بوجود میارن یعنی اینکه تضاد هم مرگ میسازه هم زندگی این دید ما به قضایاست که باعث میشه اون چیزی که تو ذهنمون داریم تو...
  • غصه اگر هست جمعه 19 تیر‌ماه سال 1394 18:17
    غصه اگر هست بگو تا باشد معنی خوشبختی، بودن اندوه است این همه غصه و غم، این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه، میوه یک باغند همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر پشت هر کوه بلند سبزه زاریست پر از یاد خدا و در آن باغ کسی می خواند که خدا هست خدا هست خدا هست هنوز…!
  • کاش وقتی زندگی فرصت دهد جمعه 19 تیر‌ماه سال 1394 18:10
    کاش وقتی زندگی فرصت دهد گاهی از پروانه ها یادی کنیم کاش بخشی از زمان خویش را وقف قسمت کردن شادی کنیم کاش گاهی در مسیر زندگی باری از دوش نگاهی کم کنیم فاصله های میان خویش را با خطوط دوستی مبهم کنیم کاش وقتی آرزویی میکنیم از دل شفاف مان هم رد شود مرغ آمین هم از آنجا بگذرد حرف های قلبمان را بشنود
  • چه تفاوتی..... جمعه 19 تیر‌ماه سال 1394 18:01
    چه تفاوتی میکند کنارت باشم یا چند کوچه آن طرفتر ...!!! پای دوست داشتن که در میان باشد ..... دل تن گی .....!!!! دمار آدم را در می آورد..
  • شاد بودن هنر است، شاد کردن هنری والاتر جمعه 19 تیر‌ماه سال 1394 17:33
    شاد بودن هنر است، شاد کردن هنری والاتر لیک هرگز نپسندیم به خویش، که چو یک شکلکِ بی جان شب و روز بی خبر از همه خندان باشیم! بی غمی عیب بزرگیست که دور از ما باد… شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد !
  • حقیقت نوشت سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1394 14:59
    خیابانهای تنهایی ، دلی ولگرد می خواهد و آوازم بدون تو ، سکوتی سرد می خواهد برایت مرده بودم تا برایم تب کند قلبت ولی حتی نپرسیدی “دلت همدرد می خواهد ؟” حقیقت نوشت: problem= مشکل solved= حل شد
  • گرسنگی...میمردیم سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1394 14:51
    جمعی بودیم هوای غم میخوردیم در فصل گرسنگی به سر میبردیم چون سیر شدیم دورگشتیم زهم ای کاش درآن گرسنگی میمردیم .
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1394 15:10
    اغلب مردم با غریبه ها بهتر از خودی ها برخورد می کنند ، بهتر است گاهی کمتر خودی شویم.
  • دیرگاهیست چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1394 14:58
    دیرگاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است باز هم قسمت غم ها شده ام دگر آئینه ز من با خبر است که اسیر شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1394 14:53
    پیداست هنوز شقایق نشدی زندانی زندان دقایق نشدی وقتی که مرا از دل خود میرانی یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1394 14:47
    همواره تنهاییم در جمع یاران هم در یک کویر خشک در زیر باران هم
  • ذهن ما سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1394 15:33
    ذهن ما زندان است ما در آن زندانی قفل آن را بشکن در آنرا بگشای و برون آی ازین دخمه زندانی نگشائی گل من خویش را حبس در آن خواهی کرد همدم جهل در آن خواهی شد همدم دانش و دانایی محدوده خویش و در این ویرانی همچنان تنگ نظر می مانی...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1394 11:57
    مردم ! هشدار ! که زیبایی زندگانی ست ، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید لکن زندگی شمایید و حجاب خود ، شمایید . زیبایی قامت بلند ابدیت است ، نگران منتهای خویش در زلال آینه . اما صراحت آینه شمایید و نهایت جاودانه شمایید . جبران خلیل جبران
  • شهر خاموش من! یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1394 11:46
    شهر خاموش من! آن روح بهارانت کو؟ شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟ می‌خزَد در رگِ هر برگِ تو خوناب خزان نکهتِ صبحدم و بوی بهارانت کو؟ کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن شیهه‌ی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟ زیر سرنیزه‌ِ تاتار چه حالی داری؟ دل پولادوشِ شیر شکارانت کو؟ نعره و عربده‌ی باده گسارانت کو؟ چهره‌ها درهم و دل‌ها همه بیگانه...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1394 21:39
    ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی مرا مگوی که چه نامی به هر لقب که تو خوانی چنان به نظره اول ز شخص می‌ببری دل که باز می‌نتواند گرفت نظره ثانی تو پرده پیش گرفتی و ز...
  • انتهای کدام خیابان این شهر گم شدی! یکشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1394 14:02
    دل من تنها بود تو این شهر سنگی روزام تاریک بود و شبام پر دلتنگی خواستم پیدا کنم یه نگاه سیاه و سفید افسوس شهر پر شده بود از نگاه های رنگی خسته شدم از خیابونای مجهول بی انتها گم شدم مثل یه ناآشنا تو غربت کوچه ها هر چی منتظر موندم برگردی و نیومدی نیومدی و سهم من از عشقت شد کنج خیابونا احساس نوشت: در همه ی لحظه هایم...
  • چرت نوشت جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1394 01:10
    خخخخ امروز خبری نبود این پست محض اعلام حضور بود و هیچ کاربرد دیگه ای نداره
  • هنجارها و باورها یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1394 15:26
    وامانده ام که تا به کجا می توان گریخت, از این همیشه ها که ندارند باورم , حال مرا نپرس که هنجارها مرا مجبور می کنند بگویم که بهترم ...
  • شازده کوچولوی قلبم بیا که دلتنگم یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1394 15:15
    به گمانِ من شازده کوچولو یک جمعه به زمین آمده بود شازده کوچولو : دنبال آدم ها کجا بگردم ؟؟ روباه : تو تخت خوابشون ، کنج غم هاشون شازده کوچولو : هنوز سرگردون ریشه هاشون هستند روباه : هستند ... جمعه ها بیشتر شازده کوچولو : آدم ها همدیگر را دارند روباه : در حقیقت آدم ها هیچ کس را ندارند ، این را آدم روزهای جمعه از جاهای...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1394 00:05
    زندگی یعنی خستگی ! زندگی یعنی جنگی که هر روز تکرار می شود در ازای لحظات شادی اش که مکث های کوتاهی بیش نیست باید بهای گزافی پرداخت!
  • سیب کال شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1394 23:57
    سیبی نخورده و زندانی دنیا شدیم بهشت از دستمان رفت و غرق در حسرت شدیم مرزها کشیدیم و با جنگ هایمان تنها شدیم در این انزوای کسالت بار پر از اغوا شدیم زندگی شد بار گرانی بر دوش سهم ما از آرامش شد دوش لبخندهایمان خشکید بر نگاه آینه ها گم شدیم در سکوت ازدحام ها همچو طفلی گم کرده راه لغزشی و بعد هم قعر چاه می رویم و می رویم...
  • 58
  • 1
  • صفحه 2