به تو متصلند



 تمام پنجره ها، کوچه ها، خیابان ها
 مسافرند به سمت تو در اتوبان ها
 به چشم های تو که جنگلند منتهی اند
 مسیر فانتزی گله های چوپان ها

 تو پیچ آخر راه رسیدنی، هربار
 به خاطر تو بریدند دسته فرمان ها
 به خاطر تو ته دره می رود اتوبوس
 برای توست که چپ می کنند نیسان ها

 کنار جاده چرا ایستاده ای دختر؟
 ندیده اند فرشته، زیاد، انسان ها
 چه نفع می بری از این حواسپرتی ها؟
 چقدر جاده بگیرد به خاطرت جان؟ ها؟

 بهار رامسری توی شرجی بوشهر
 هوای عالی اهواز در زمستان ها
 بیا و عطر تنت را بپاش در کافه
 که بوی سیب بگیرد تمام قلیان ها

 بیا که حافظ و سعدی دوباره زنده شوند
 به نام نامی عشق تو بعد دوران ها
 بیا که حق تقدم به بودنت دادند
 پلیس های سر چار راه و میدان ها

 همین که هستی و باشی ،بهاری اند همه
 خوشند ، گرچه دچارند در غم نان ها
 ##
 کنار جاده بمان تا به دره پرت شویم
 شده ست دره ،بهشت چراغ گردان ها

 علی بهمنی


ضربه خوردیم وشکستیم و نگفتیم چرا؟!
ما دهان از گله بستیم و نگفتیم چرا؟!


جای "بنشین" و "بفرما" "بتمرگی" گفتند
ما شنیدیم و نشستیم و نگفتیم چرا؟


"تو" نگفتیم و "شمایی" نشنیدیم و هنوز
ساده مثل کف دستیم و نگفتیم چرا؟!


دل سپردیم به آن "دال" سر دشمن و دوست
دشمن و دوست پرستیم و نگفتیم چرا؟


چه "چراها" که شنیدیم و ندانیم چرا
ما همین بوده و هستیم و نگفتیم چرا؟!


شادی صندوقی

شعر آخر



دانی که در سرم غبار ده پاییز نشسته است

سالهای زیادی در نبودت بر تقویم ننشسته است

که موهایم می ریزند

چون که از غمت لبریزند

بی تو خسته ام

از همه کسانی می شناسم

عجیب

قهوه ی تلخ و عصر دلگیر 

شعر پایان

زیر درخت سیب

(م.طاها)